۲۵ مطلب با موضوع «اعترافات» ثبت شده است

سختی

باید هر چندوقت یه بار خودمو تو سختی بندازم تا آستانه هام رو بسنجم.
اینبار نتیجه بد بود.
زود خسته می شدم.
فکر میکنم دو سال عدم تحرک مداوم، بدنم رو از همه لحاظ ضعیف کرده.
گویا اثر نرمش های روزانه م خیلی خیلی در مقابل این رکود ناچیز بوده... ورزش؟ مداوم؟
نمیدونم... شاید چالش جدید.
پ.ن: اولین مصاحبه کاری رسمی به هر شکلی که بود بالاخره به خیر گذشت. خوشحالم که آستانه تحملم در تحقیر و توهین رو خیلی وقته که بالا بردم و اخیرا تمیرن خوبی در کوتاه اومدن داشتم.
یس.... آی گات اِ جاب... اند دِ پِی ایز جاست گووود.

پ.ن دوم: ماه... ماه... امشب من پلنگ شده بودم. بعدا اگر وقت کردم ازش می نویسم. ماه مسحورم کرده بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هلیکس

اعتراف-سوم

im drowning

could u take my hand?

would u show me a rope i can grasp?

هلیکس

اعتراف-دوم

همیشه از جنسیت زدگی در هر موقعیت و به هر شکلی نفرت داشته ام. این را به گمانم از همان پنج-شش سالگی دارم. از همان موقع که پسرخاله بزرگترم حق هایی داشت که من نداشتم و پسرخاله هم سن من دوبرابر من پول توجیبی میگرفت صرفا به این دلیل که پسر بود.
همیشه بسیار تلاش کرده ام که جنسیتم قبل از ذهنیتم معرفم نباشد، هرچه باشد همه ابتدا انسان و بعد زن و یا مرد هستیم و من همیشه سعی کرده ام انسان باشم و بعد اگر لازم شد، زن باشم.
این خوب است، این خیلی خوب است. همین، دوستان خوبی نصیبم کرده که همیشه از حضورشان و از محبتشان غرق لذت می شوم؛ دوستانی واقعی که می توانی عمیق ترین دردها را برایشان بازگو کنی و دوتا هم فحش بدهی به همه چیز و همه کس و حالت هم خوب بشود و فردایش هم انگار نه انگار که تو چه گفتی و آنها چه شنیده و دیده اند. دوستانی که میتوانی در آغوششان بگیری و سخت فشارشان بدهی و بگویی دلتنگت بودم و لبخندی تحویل بگیری و دلت باز شود، آنقدر که همان غم ها و همان دردها و همان فحش ها فراموش شوند، انگار که هیچ بلدشان نبوده ای.
اینها همه خوب هستند، عالی هستند و لذت هایی را نصیب آدم میکنند که کمیابند. اما قراردادن جنسیت در اولویت دوم همیشه هم خوب نیست.
این را روزی فهمیدم که بهم گفتند:
جدی هستی،
دوست خوبی هستی،
مهربان هستی،
سنگ صبور هستی،
مدیر خوبی هستی،
منظم هستی،
این و آن و چنان و چنین هستی.
این ها را،  در یک مرد هم می شود یافت.
این هم، نوعی از جنسیت زدگی است به هر حال.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هلیکس

یهویی

بدون شک من از تغییر واهمه دارم.
از اینکه کنترلی بر اوضاع نداشته باشم، اذیت میشم.
اخیرا به این نتیجه رسیده بودم ک چقدر این پروسه کنترل ازم انرژی میگیره! هرچند مزایایی داره که لذت بخشه. مثلا معمولاً تو اکثر جمع ها یک قدم از بقیه تو سنجیدن اوضاع و تصمیم گیری جلوتر هستم، معمولاً(اما نه همیشه) علاج واقعه رو قبل از وقوع میکنم. معمولا یک تابع بهینه سازی برای هر اوضاع و احوالی تعریف و تعبیه میکنم و از نتیجه ش لذت میبرم.
اما خب همه این مزایا نمیرره که بخوام خودمو پیش از موعد پیر کنم و روی چیزی انرژی بذارم که هزینه ش بسیار بیشتر از نتیجه شه.
در راستای کاهش این وسواس و با وجود مهیا نبودن شرایط اولیه، پیشنهاد یهویی یه سفر یهویی رو قبول کردم. سفری که طبق برنامه من، حداقل سه ماه بعد قرار بود باشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هلیکس

I wont give up!

در این یک سال اخیر هروقت خستگی پدر را می‌دیدم، با خودم می‌گفتم که دیگر وقت بازنشستگی‌ش فرا رسیده و طبیعی است که از کار خسته شده‌باشد. در این یک‌سال که به خانه‌مان برگشته‌ام، ندیده‌ام که پدر خطی بنویسد، یا کتابی بخواند. پدر حتی دیگر به ندرت حافظ باز می‌کند. به ندرت شجریان گوش می‌دهد.
پدرم خسته شده‌است. دلیل این خستگی اما فرا رسیدن زمان بازنشستگی‌ش نیست. دلیلش رکود بازار است.

یعنی، فکر می‌کنم که می‌نشیند و با خودش فکر می‌کند به اینکه بیشتر از یک سوم از زمان هر روز را، کار می‌کند، این همه وقت می‌گذارد اما درآمدش روز به روز کمتر می‌شود. یعنی به ازای وقتی که می‌گذارد، نتیجه‌ای نمی‌گیرد.

می‌دانی،
همچین شرایطی خب آدم را خسته می‌کند.

آدم اگر خسته شود، شکل تلاش‌هایش عوض می‌شود. اینجاست که باید یک‌چیزی باشد که آدم را سرپا نگه‌دارد. که نگذارد تسلیم شود. که آدم به خودش بگوید: می‌توانی خسته شوی، می‌توانی برای لحظاتی امیدت را از دست بدهی، اما حق نداری دست از تلاش‌کردن برداری. حق نداری تسلیم شوی.

پدر،تسلیم نمی‌شود. تلاش می‌کند.

این‌ها را، امروز است که می‌توانم ببینم.

من، حق ندارم که تسلیم بشوم. من تسلیم نمی‌شوم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هلیکس