اگر از اول عادت داشته‌باشی که تنهایی بروی تا ملس و برای خودت یک کوکتل میوه بگیری و از خوردنش لذت‌ببری، تنها بودنت چندان به چشم نمی‌آید و برجسته نمی‌شود. اما اگر مدت‌ها باشد که اصلا رفتن به ملس و گرفتن کوکتل، بهانه باشد برای همدم شدن با یاری، رفیقی، همدمی، خب یکهو که تنها بروی آنجا، تنهایی می‌بلعدت.

خلأ! این خلأ ایجاد شده پر کردنش سخت است.
آشفتگی می‌آورد.
خوب می‌دانم که بسیار آشفته‌ام. خوب می‌دانم که باید خودم را –بیشتر از این‌ها- عادت بدهم به همدم
های کاغذی و جوهری‌ام. خوب می‌دانم که باید به خودم حالی کنم که عزیز من! برنامه عوض شده‌است. باید هربار که به ملس رسیدی به قورباغه سبزش لبخند بزنی و مسیرت را کج کنی و راه‌بیفتی بروی سراغ کار خودت.

مهمتر از همه‌ی این‌ها،
خوب می‌دانم که باید بنشینم یک برنامه اساسی بریزم. یک برنامه برای ده سال آینده‌ام. همین حالا هم خوب دیر شده. تاس انداختن بیشتر از این، خطرناک است.

فکر می‌کنم یک هفته زمان خوبی باشد برای بازآرایی جزییات.
یک هفته. فقط یک هفته زمان داری.

پی نوشت نامربوط: این روزها، وقت‌هایی که سرم گرم کارهایی است که نیازی به تمرکز ندارند(مثل ظرف‌شستن و آشپزی‌کردن و صبحانه‌خوردن و ...) تلویزیون را روشن می‌کنم و می‌زنم پرس تی‌وی و با صدای بلند به اخبار غالبا سیاسی و اقتصادی گوش می‌دهم و لذت می‌برم از اینکه می‌بینم وقتی که برای حفظ لغت گذاشته‌ام، دارد نتیجه می‌دهد.


*حافظ شیرازی