خواب بعد از ظهر رو دوست دارم! نه به این دلیل که خوابیدن یکی از لذت بخش ترین کاراییه که میشه کرد.
بلکه به این دلیل که همیشه بعد از بیدار شدن به مدت نیم ساعت فقط به سقف زل میزنم و فکر میکنم
و از این افکار چقدر لذت میبرم... چقدر آرامش و چقدر ایده میگیرم. مغزم معمولا خیلی فعال میشه و پشت سر هم و با سرعت بالا مسایلی رو که چند روزی ذهنم رو درگیر خودشون کرده بودن به سادگی حل میکنه.

معمولا خیلی دستم به خواب بعد از ظهر نمیرسه... ولی وقتی که میرسه... خیلی لذت میبرم ازش. 


به نظرم،یکی دیگه از چیزایی که به فعال شدن مغزم کمک میکنه خوندن زبان هستش... از خوندن زبان هم به مقدار زیادی لذت میبرم. واقعا نمیدونم چی باعث شد که سوم دبیرستان بیخیال زبان بشم، اما خوشحالم که به فکر ادامه دادنش افتادم و از وضعیتی که الان زبانم داره راضیم و البته سعی هم میکنم خیلی بهتر بشه.


هفته پیش کسری بعد از اینکه متوجه شد به انیمیشن خیلی علاقه دارم به اصرار خودش یک سریال انیمیشنی رو برام کپی کرد. سریال ریک و مورتی...

و من بعد از تموم شدن فصل اول این سریال هنوز نمیدونم دوستش دارم یا نه. هر بار بعد از دیدن سریال سردرد میگیرم... ولی همزمان دلم میخواد بیشتر و بیشتر ببینم... اتفاقایی که توی یه داستان فشرده شده خیلی زیاده و اصلا نمیذاره روی یک اتفاق یا یک حقیقت تمرکز کنی. هر بار بعد از دیدن این سریال، مغزم به مدت نیم ساعت حداقل غیر فعال میشه و جز فرمان به کارای روتین کار دیگه ای نمیتونه انجام بده...

اما باز هم دوست دارم قسمت بعدیش رو هم ببینم. بعدا بیشتر از این سریال مینویسم



خب خب
فک کنم از این همه نوشته پراکنده به خوبی مشخص باشه که حالم خوش نیست...

ولی خب، چاره چیه... باید یه جوری با این حال هم کنار بیام.


راستی، رفتم کلاس اواز ثبت نام کردم و قراره از دوشنبه کلاس هام شروع بشه... نمیدونم دقیقا انتظار چه چیزی رو داشته باشم، ولی حس خیلی خوبی به این تصمیمم دارم.