یک وقت‌هایی هم نفهمی خوب است.

اصلا آدم که نباید هر چیزی را بفهمد، بداند. باید یک چیزهایی را نفهمیده گذاشت.

اصلا می‌دانی مشکل کجاست؟ مشکل این است که وقتی یک چیزی را فهمیدی، دیگر نمی‌توانی نفهمیش.
وقتی یک چیزی را دیدی، دیگر نمی‌توانی نبینیش.

وقتی یک چیزی را دانستی، دیگر نمی‌توانی به لحظه ندانستنش برگردی.

یک حرف‌هایی را نباید بلد بود. یک حرف‌هایی را نباید شنید. و اتفاقا یک جاهایی باید به تعبیر شعبانعلی به این مغز مبارک فشار نیاورد بلکه دو تا سلول خاکستری سالم‌تر بر سر سفره کرم‌های خاکی نازل شود.

فهمیدن، بها دارد. دانستن و بلد بودن شجاعت می‌خواهد.

اما یک جاهایی هست که فهمیدن فقط حماقت می‌خواهد. دانستن و بلد بودن، حماقت می‌خواهد.