از نوشتن از درد و بیماری، اصلا خوشم نمی­آید. پس کوتاه می­نویسم.

این چند روز، درد کهنه ناشی از تشخیص اشتباه یک پزشک (متخصص و مطرح) دوباره عود کرده‌بود. در پی یک پزشک کاربلدتر بودیم که به پیشنهاد مادر این بار را به طب سنتی روی آوردیم و چقدر عجیب است که بعد از پنج روز استفاده از داروهای گیاهی و طب سنتی، حالم چقدر بهتر است. از این به بعد قطعا اعتمادی که به پزشکان سنتی دارم، به متخصص‌های فرنگ رفته نخواهم داشت.

سعی کردم مطالعه‌ام گسسته نشود. توانستم لغات 504 را به انتها برسانم. یک آزمون دیگر تافل را تست بزنم و کمی هم ریاضی بخوانم. در ادامه امروز هم باز ریاضی می‌خوانم و کمی هم هوش.

امروز حالم خیلی بهتر است و از پیاده‌روی روزانه‌ام برگشته‌ام و دلم هوای نوشتن کردن. نوشتن از چیزهایی که این چند روز ذهنم را درگیر کرده‌بودند.

این روزها سعی می‌کنم سنجیده‌تر موضع گیری کنم. اپلیکیشن اینستاگرامم را دوباره راه‌اندازی کردم و یک پست به مناسبت روز درختکاری و یکی هم به مناسبت روز جهانی زنان رفتم. واکنش‌ها مطابق انتظارم بود: مخالفت و بی‌میلی. که جدای از پیش‌پینی صحیحی که داشتم، اهمیت دیگری ندارد. قطعا اینستاگرام فضای جدی نوشتن و جدی حرف زدن نیست. فضایی است، برای صرفا گذراندن وقت و خرید و فروش و معرفی محصول. اما من قصد دارم از امکان محدودی که این فضا در شخصی‌سازی صفحه شخصی فراهم کرده‌است، استفاده کنم و  همچنین در واکنش نشان دادن به دیگر پست‌ها، سنجیده‌تر عمل کنم.

پیاده‌روی‌های روزانه و ساعت‌های بیکاری که این چندروز نصیبم شدند، کمی فضا را برای مرور خودم و مرور وضعیت و حالم بازتر کردند. حالم خیلی بهتر از تمام روزهای یک سال گذشته است و –جدای معدود لحظاتی که ناخواسته تند می‌شوم- آرامتر و صبورتر شده‌ام. اما هنوز در دو موضوع خودباوری و عزت نفس مشکلات و کمبودهایی دارم؛ که در پی برطرف کردنشان هستم.