امروز، از آخرین دقایق:
یکم:
When I see all of my friends getting on their lives, I become so happy I can't even explain. But deep deep deep inside, I get all jealous. Then I start to convince myself, I'd explain life to myself:
Well honey u know it! That's just the way it is. It’s the way it is planned to be, u have ur share too, I promise! Don’t worry. Don’t get jealous, u'll be there, ur life is totally different and u well know it!
دوم:
باید باید باید برنامه ده ساله رو حتما
اینجا بنویسم.
سوم:
تاتی تاتی کنان دارم یاد میگیرم یه چیزایی رو، یه چیزای خوبی رو.
چهارم:
من تا به حال به هیچ چیزی و هیچ کسی جز علاقه ای که به او داشتم متعهد نبودم، اما
همه چیز داره تغییر میکنه.
پنجم:
یادم نمیاد این جمله از کیه، ولی خوشحالم که یادمه، البته اگه درست یادم مونده باشه: درد اجباری است و رنج کشیدن اختیاری.
ششم:
هر موی سپید پدر و هر چروک دور چشم مادر، یک یادآور است.
هفتم:
وقتی میدونی من به هندونه حساسیت دارم و کیلو کیلو هندونه میدی زیر بغلم، قصد جونمو داری لابد!