۱۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

Day 03

همین الان مرور فیشهای لایتنرم تموم شد و اومدم سراغ ارایه گزارش روزانه م.

امروز... چی بگم؟ امروز روز خاصی نبود. روز کسل کننده ای بود. دیشب خیلی بی خواب بودم. خیلی دیر خوابیدم و چند بار هم از خواب پریدم. آخرین چیزی که از بیداری یادمه، شنیدن صدای اذان صبح بود. لحظات آخر، باز هم به فکر خانه عبدلی بودم. خانه عبدلی. خانه عبدلی.

بازتاب این بیخوابی رو موفق شدم بالاخره در ساعت پنج بعد از ظهر بعد از دو لیوان چایی غلیظ و یه لیوان کاپوچینو از بین ببرم و روزم بالاخره شروع شد.

یک پنجم دیگه از فصل دوم ریاضی رو خوندم و سوالی رو که مدتها بود نتونسته بودم به جوابش برسم رو حل کردم. حل کردن این سوال، شیرین بود.

کمی با پویا گپ زدم، سعی کردم به خوندن برای کنکور ترغیبش کنم. مطمئنم با ذره ای تلاش، قبول میشه و دوسال دیرتر میره خدمت. اما مشخصه که از قبل تصمیمشو گرفته؛ که نخونه.

دوازده تست ریاضی رو در پانزده دقیقه زدم؛ 63.9درصد. تست ها رو بررسی کردم. نکته ای برای یادداشت کردن نبود و این یعنی باید بیشتر تمرین کنم.

سریال وضعیت سفید رو با لذت تمام دیدم. همیشه دلم یه خانواده پر جمعیت میخواسته. تصمیم گرفته بودم اگر در آینده توان مالیش رو داشتم، حتما یه خانواده پرجمعیت رو تشکیل بدم، اما برنامه ها عوض شدن. خیلی چیزا عوض شدن. خیلی چیزا.

بیست و پنج تست باقی مونده از آزمون دوم گرامر تافل رو بررسی کردم. هشت کلمه جدید دیدم که به نظرم پر کاربرد بودن و یادداشتشون کردم.

برای خودم یه لیوان چایی ریختم که شرح نوشیدنش رو تو پی نوشت نوشتم.

سعی کردم حروف تعریف رو کامل کنم، نتونستم. اثرات بی خوابی دیشب رهام نمیکنه. اثرات توهمات دیشبم، توهمات امروزم تا ساعت پنج عصر.

لغات لایتنرم رو مرور کردم و اومدم گزارشم رو بنویسم.

مجموع ساعات مطالعه امروز: حدودا سه ساعت و بیست دقیقه.

پی نوشت: لیوان نصفه چایم را زمین گذاشتم. دستم را زیر چانه ام گذاشتم و به فکر فرو رفتم و شاخه به شاخه، این بحر پر درخت را طی کردم. وقتی که لیوانم را دوباره برداشتم، چایم یخ کرده بود و من فهمیدم که بیش از حد در دریای افکار پریشانم، فرو رفته بودم.

حس میکنم که اشتباه است. حس می کنم فکر کردن به چیزهایی که فکر کردنشان سهم ما نبوده، تعادل ظریفی را از یک گوشه عالم می شکند.

حتما اگر من بنشینم به تنهایی های آن دختر چهل ساله که خود را بازنده میداند فکر کنم، فکر کنم که چقدر در حسرت زمان از دست رفته اش می سوزد، یک کسی هم می نشیند به تمام طلوع هایی فکر می کند که من فرصت دیدنشان را از دست داده ام.

چمیدانم!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هلیکس

Day 02

امروز خیلی روز بهتری بود. امروز رو بیشتر از دیروز دوست داشتم.

قبل از نهار به تنها کاری که رسیدم آشپزی و آماده کردن نهار و بساطش بود.

اما بلافاصله بعد از نهار، لغات درس 18 مجموعه 504 رو خوندم و به فیشهای لایتنرم وارد کردم.

بعدش کمی موسیقی گوش کردم، نرمش کردم و در برابر وسوسه شدید بیرون رفتن و قدم زدن، مقاومت کردم.

سعی کردم با استرسم مقابله کنم و بعد از دوهفته دوباره به سراغ ریاضی رفتم. به نظرم بهترین تصمیمی که میتونستم راجع به ریاضی بگیرم، این بود که آخرین فصلی رو که خوندم مرور کنم. که البته بعدش فهمیدم چه بسا نکته ها که بار اول ندیدم و متوجه نشدم. یک پنجم از فصل دوم ریاضی رو دوباره خوندم و نکته برداری کردم. خودمونیما، کمی از اینکه می دیدم دارم بهتر میفهمم ریاضی رو، غرق لذت شدم.

بازهم مقدمات استدلال رو مرور کردم. استدلال فصل سختیه. باید دقیق باشی و تمرینت زیاد باشه. خیلی زیاد.

کانالهای تلویزون رو تنظیم کردم، سریال وضعیت سفید رو دیدم و غرق لذت شدم. چقدر از بازی یونس غزالی تو این سریال خوشم میاد. چقدر موسیقی سریال رو دوست دارم. چقدر شخصیت پردازی سریال به نظرم دقیق میاد.

دومین آزمون تافل رهنما رو در 18 دقیقه زدم، 80.83 درصد. پانزده سوال رو بررسی کردم و نکاتشون رو یادداشت کردم. تو همین پانزده سوال، با پانزده کلمه جدید روبه رو شدم و چون به نظرم پرکاربرد بودن، اونها رو هم به فیش های لایتنرم وارد کردم.

مبحث اسم در زبان انگلیسی رو مجددا خوندم و نکاتی رو یادداشت کردم. بعد حروف تعریف رو تا نصفه خوندم. این بخش، یک نکته تالیفی داشت که از یافتنش و یادداشت کردنش لذت بردم.

بعد هم لغات لایتنرم رو مرور کردم. فیش های بازگشتی هنوز هم زیادن. چقدر چقدر چقدر از اثرات این فاصله ای که تو درس خوندنم افتاد خسته م. چقدر عذابم میده.

esfand2nd

مجموع ساعات مطالعه امروز: حدودا سه ساعت و چهل و پنج دقیقه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هلیکس

Day 01

دیشب خیلی دیر خوابیدم و به همین دلیل امروز خیلی دیر بیدار شدم و تا قبل از نهار فقط رسیدم درس 17 مجموعه لغات 504 رو بخونم و به فیش های لایتنرم وارد کنم.

بعد از نهار ادامه فیلم فرانسوی دیشب رو دیدم.

دوباره خوانی گرامری رو که دیروز خونده بودم انجام دادم و نکته برداری کردم؛ یعنی تا انتهای مبحث passive tone.

40 تست گرامر رو در 12 دقیقه با 1 اشتباه زدم که شامل مباحث زمانهای فعل، مودال ها و فرم مجهول جملات می شدن.

مقدمات مبحث استدلال رو از هوش مرور کردم و یکی دو نکته یادداشت کردم.

بحث اسم در زبان انگلیسی رو از فصل 7 کتاب گرامر خوندم که البته فردا باید مجددا خوانده بشه و نکته برداری کنم.

لغات لایتنرم رو مرور کردم. متاسفانه به دلیل فاصله ای که تو مطالعه م افتاد، هنوز بازگشتی های جعبه لایتنر زیادن.

بهترین کاری که امروز کردم به نظرم پاک کردن اپلیکشین اینستاگرام از روی گوشیم بود!


esfand1st

ساعات مطالعه امروز: حدودا دوساعت و سی دقیقه.

پی نوشت: امیدوارم از فردا بتونم زودتر و بهتر گزارش روزانه رو بنویسم.

پی نوشت دوم: تولدت مبارک پسر دوست داشتنی. همیشه هایمان به عطر یادت آغشته ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هلیکس

ترس

تقریبا می‌توان گفت که ترس یک همراه همیشگی برای آدم است؛ همیشه یک جورهایی یا دست ترس به یقه توست یا دست تو به یقه ترس.
یک وقت‌هایی که دستت را می‌بری به یقه‌ش، از پسش بر می‌آیی و ولت می‌کند می‌رود پی کارش و بعد تازه ترسی جدید از راه می‌رسد که یقه‌ات را سفت بچسبد.
البته اینطور هم نیست که همیشه بدانی که ترس جدیدی آمده یقه‌ات را گرفته، اینطور نیست که همیشه بتوانی ببینی‌اش.
یک وقت‌هایی هم هست که نمی‌توانی کاری بکنی که ولت بکند؛ اصلا یا نمی‌دانی از کجا آمده، چرا آمده یا نمی‌دانی چطور و به کجا باید راهی‌ش کنی.

اما می‌شود کاری کرد که مزاحمت نشود، می‌شود توسری‌خورش کرد که برایت عرض اندام نکند.
مثلا من از تاریکی می‌ترسم. از اینکه یهو بیفتم تو یه جای تاریک. از اینکه یهو همه جا تاریک بشود. دلیلش را نمی‌دانم. مادر می‌گوید همیشه اینطور بوده‌ام. هر کارش هم که کردم ولم نکرد که نکرد.
اما کاریش کردم که مزاحمم نباشد. یاد گرفتم چطور نگاهش کنم که اذیتم نکند.

اما حالا ترسی دارم که نمی‌توانم ببینمش.

ترسی است که مزاحمتش دارد زیاد می‌شود. که دارد زندگی را سخت می‌کند. که دارد ور می‌رود با عزت نفسم.
شاید ترس از شکست است

شاید ترس از موفق شدن است.

نمی‌دانم، شاید هم ترس از چیزی دیگر است.

اما برای این هم باید راهی پیدا کنم که حداقل مزاحمم نشود. که این دو ماه و هفت روز را ساکت و آرام برود یک گوشه بنشیند و حد خودش را بشناسد.

فعلا به این راهکار رسیده‌ام که روند پیشرفت مطالعه‌ام را هرروز اینجا مکتوب کنم. حتی اگر توانستم مصورش هم بکنم.

حس میکنم به نفعم باشد. و به ضررش.

فردا، روز اول از این گزارش نویسی خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هلیکس