پیش نوشته: راستش نمیدانم چه شد که دلم خواست بیایم اینجا و این را برایتان بنویسم اما حالا که می نویسم دلم میخواهد بدانید که کلی انرژی و فکر خوب و یک لبخند پشت این نوشته هست.

نوشته: همدان که بودم، یکی از بزرگترین لذت ها را در خرید کردن از فروشگاه های بزرگ تجربه میکردم. خب برای اولین بار مستقل و تنها شده بودم و خرید بیشتر مایحتاج روزانه ام بر عهده خودم بود. از قدم زدن در فروشگاهها لذت میبردم، از مقایسه قیمت ها لذت میبردم، از تنوع محصولات لذت میبردم. کم کم این عادت، به تسلی تبدیل شد. هروقت دلم میگرفت و اجازه نداشتم مدت زمان زیادی را بیرون از خوابگاه بمانم، به فروشگاه بزرگ پشت خوابگاهمان میرفتم و برای خودم مینی ویفر شکلاتی و چند جور بیسکوییت و نوشیدنی میخریدم و کمی ارام می شدم و به خوابگاه برمیگشتم.

همین عادت باعث شده بود که در هفته حتی یک بار هم به سراغ عمو منصف نروم. عمو منصف مغازه دار خوش اخلاق و منصف سر میدان بود. همیشه هم وقت داشت کمی سر به سرت بگذارد. همیشه هم حسابش درست و بود کم فروشی نمیکرد. 

عادت را با خودم به خانه آوردم. اما خانواده ام روش خرید کردنشان متفاوت بود: از همسایه و آشنا خرید میکردند. از سوپرمارکت سر محله خرید میکردند. من هم به مرور زمان به روش خرید کردن خانواده خو گرفتم. 
این تغییر باعث شد کمی به مرور کردن عادت خودم بپردازم. به نظرم خرید کردن از سوپر مارکت های بزرگ، میوه فروشی های بزرگ، مجتمع های پخت نان بزرگ بسیار لذت بخش خواهد بود اما کیفیت اجناس خریداری شده تفاوتی نخواهد داشت. در مورد نانوایی حتی میتوانم بگویم نان خریداری شده از نانوایی های سنتی و کوچک کیفت بهتری خواهد داشت.

دلایل اقتصادی دیگری هم دارم که به احتمال بالا چندان درست نباشند اما حس میکنم اگر از سوپرمارکت محله خرید کنم کمی گردش مالی را منصفانه تر کرده ام و همین دلیل باعث می شود که هم با خرید کردن از این سوپرمارکت حس خیلی خوبی را تجربه کنم و هم با مغازه دار کمی خوش و بش کنم.