یادم هست بعد از مسابقات المپیک و مدال برنز کیمیا عزیزی میگفت:

- جوگیر تر از این مردم دیدی؟ اون بنده خدا خواب و خوراکو به خودش حروم کرده، اون ضرب دیده، مجروح شده، سالها تلاش کرده که به سطح قهرمانی رسیده، اون وقت این مردمن که به مدال کیمیا افتخار میکنن.

البته این عزیز حرفهایش را از منبعی کپی کرده بود، فکر میکنم از روزنوشته های شعبانعلی.

خیلی دلم میخواست جوابش را بدهم، بعد دیدم میرود و همین حرفهای من را کپی میکند و به دیگری تحویل می دهد و این وسط هیچ چیز عوض نخواهد شد.

باز هم کیمیا مدال آورد. باز هم کیمیا شادمان کرد و هنوز هم هستند کسانی که باز شادی ما را جو بخوانند و تهی.

این بار، اگر ننویسم، اگر حرفم را نزنم، به خودم بدهکار خواهم شد.

بله! درست است... من به کیمیا، به مدال کیمیا افتخار می کنم. این فرق دارد با اینکه خودم را صاحب مدال کیمیا بدانم. درواقع، من کیمیا را صاحب آینده خیلی از دختران- و البته پسران- این سرزمین دردمند میبینم. بله، آینده خیلی ها را همین کیمیا ساخته است. آینده خیلی از دختران خردسال ما را، ذوق پدارن و مادرانشان از دیدن مسابقه کیمیا ساخته است.
آینده خیلی ها را شاید، پیدا شدن قهرمان زن جوانی بسازد که در جامعه ای قهرمان شده است که با تمام قوا سعی میکند هرچه که نامی و خصوصیتی از زنانگی با خود دارد، نابود و انکار کند.
میدانی،
میدانی ای دستگاه زیراکس عزیز،

کیمیا انقدر بزرگ و انقدر مهم شد که نتوانستند انکارش کنند، حذفش کنند. این را من فراموش نمی کنم، و شاید بسیار باشند دختران دیگری که مثل من نتوانند فراموش کنند این درخشندگی را.

بله،
به این دلیل است که دیدن کیمیا شادم میکند و به مدالش افتخار میکنم.
هرچند خود کیمیا تکرار نخواهد شد، اما الگو که می تواند باشد.