پیش‌نوشته: عادت ندارم از چیزهایی که بعد از وقوع‌شان تاثیر عمیقی می‌گیرم، سریع بنویسم و ذهنم را خالی کنم. همین است که تا سالیان سال می‌توانم راجع به یک‌اتفاق حرف بزنم و تا روزها از آن‌چه پیش آمده بنویسم.

کنکور ارشد و تعطیلات بعدش، برایم چنین حالتی را دارند.

پس آرام آرام می‌نویسم. از هر آن‌چه که بشود نوشت و نیاز به پردازش بیشتر نداشته‌باشد.

پیش‌نوشته دوم: مثلا امروز می‌توانم از تویی بنویسم که او شد و از اجتناب‌ناپذیر بودن این گسست.

من، کنار تو ممکن است که روزی ما بشود و یا روزی ما بوده‌باشد. اما جمع‌شدن من و او بعیدتر است. وقتی که می‌گویم او، کمتر گمان می‌رود که مایی بوده‌باشد.

نوشته: عرض خیابان را زیر باران می‌دویدم. او هم می‌دوید. با اینکه دامن‌م را کمی بالا کشیده‌بودم، اما باز هم نمی‌توانستم پا به پای او بدوم. دامن‌م مانع می‌شد. خودم را به او رساندم و بدون فکر و ناخودآگاه دستش را گرفتم. نمی‌خواستم جا بمانم. لحظه‌ای بر جا ماند. دستش را کشیدم که یادش بیاید باید بدود. دستم را سخت در دستان‌ش گرفت. به پیاده‌راه که رسیدم دستش را رها کردم. انگار نه انگار که بندبند انگشتان‌ش داشتند فریاد می‌کشیدند. او، غریبه بود. غریبه‌ای که با من عرض یک‌خیابان را در شبی بارانی دویده‌بود.

برای غریب‌شدن، زمان لازم است. زمان زیادی لازم است. آنقدر که نتوانی جمله‌هایش را تمام کنی. آنقدر که نتواند نگاه‌ت را تعبیر کند. آنقدر که نداند کی‌ آمده‌ای و کی عازم می‌شوی.

پشت فرمان می‌نشیند و عادت‌ش را که مخصوص لحظات اضطراب است، از سر می‌گیرد. نگاهش می‌کنم، لبخند می‌زنم و سکوت می‌کنم. به برف‌ پاک‌کن‌های تنبل نگاه می‌کنم که خودشان را بر روی شیشه کش می‌آورند. به او فکر می‌کنم. به این‌که هیچ متوجه ظاهرش نشدم. به هیچ تغییری در او پی نبردم. مگر عوض‌شدن خط ریش‌ش، که آن را هم اگر بچه‌ها نگفته‌بودند، نمی‌دیدم.

برای غریب‌شدن، فاصله لازم است. آنقدر که وابستگی‌ها، در این دوری هلاک‌شوند. آنقدر که دلبستگی‌ها رها شوند زیر آفتاب سوزان این جاده طولانی که بسوزند، که بخشکند. که یادشان برود اصلا چه شد که پا گذاشتند به این راه خشک سوزان بایر.

جمع بشوید ای انسانها! می‌خواهم بر بالکنی بروم و فریاد بزنم: یافتم! یافتم!

فریاد بزنم که حال می‌دانم، اولین نفری نبوده‌ام که عاشق شده‌است. آخرین باری نبوده که عاشق شده‌ام.

فریاد بزنم که حال از هیچ تجربه‌ای هراسی ندارم.

می‌خواهم فریاد بزنم که پیروز شده‌ام.